استجابت دعا در شب قدر
سلام پري شب ماماني تا اذان صبح بيدار بود و دعا مي كرد و قران ميخوند و گريه مي كرد نمي دونم چي شده بود ولي احساس عجيبي بود روز بعد كه رفتيم خونه مامان جون باباجون داشت با ماماني صحبت مي كرد كه يه دفه ماماني خوشحال شد و من بوسيد و خدا رو شكر ميكرد فكر كنم يه خبراي خوبي در مورد عملم شده بود كاش كي عملم كنن و از خداي مهربون و ماماني عزيزم تشكر كنم كه هميشه سعي ميكنه به پيشرفت كلاميم برسونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی