فاطمه فرشته بي ريا فاطمه فرشته بي ريا ، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

فرشته ي سكوت

پا درد ماماني

سلام دختر گلم عزيزم ببخشيد كه اين چند روز چيزي برات ننوشتم اخه مامان پا درد داره رفتم دكتر خدا رو شكر چيزي نبود گفت كه بايد استراحت كنيد مال خستگيه .اخه بيشتر كارهاي فاطمه خودم انجام  ميدم مي ترسم دستش يا پاش بسوزه يا زخم بشه اخه ان موقعه من دردش و ميكشم دلم نميات اه و ناله اش رو بشنوم ..فاطمه خيلي بازيگوشه ...
18 مرداد 1391

تولد بابايي

تولد بابايي بود من كه نميدونستم فقط ماماني كه با اشاره به من ميگفت كه اين يك سوپرايز براي بابايي خرابش نكن.  باباي عزيزم شرمنده كه برات كادوو نيوردم نميدونستم چه خبره ولي در عوضش خيلي رقصيدم و خيليييييييييي خوش گذشت.ولي ميگم كه اين حرف دل منه نه حرف زبانم كه بابايي خسته نباشي دوست دارمممممممممممممم. ...
2 مرداد 1391

خاطرات عيد

اينجا من و ماماني و باباي رفته بوديم نمايشگاه نيرو دريايي خيلي برام جالب بود سوار ماشينهاي جنگي شدم باباي ازم عكس گرفت خيلي خوش گذشت ...
1 مرداد 1391

همسر مهربان

به اندازه ی گریه ی گنجشک دوست دارم!  شاید این دوست داشتن کم به نظر بیاد اما یه چیزیو میدونی؟ گنجشکا زمانی که گریه میکنن میمیرن! ...
1 مرداد 1391

روزي كه فاطمه ناراحت شد

سلللللللللللللللللللللللللللللللام زندگي مامان امروز ميخوام اين خاطره تو رو ثبت كنم. امروز فاطمه كلاس گفتار درماني داشت تو سالن نشسته بوديم كه دختري با مادرش اومدن دكتر ولي دختره معلول بود دختر نازي هم هست فاطمه به او اشاره ميكردوبا كلمات شيرين اشاره  ميگفت كه گناه داره وناراحت شد .ميگفت كه ميخوان امپولش بزنن گفتم ماماني ني ني مريضه اگه دكتر نيادوامپول نزنه خوب نمشه. قانع شد.كلاسش خوب بود خيلي هم الي جواب داد   . ...
31 تير 1391

بابايي

سلام عزيزدللللللللللللللللللللللللللم ميدونم از دست باباي ناراحتي كه اين چند روز باهات بازي وشوخي نميكنه بايد حقو بهش بدي چون كار باباي خيلي سنگينه بايد دركش كنيم هوا هم خيلييييييييييييييي گرم اون هم داره به خاطر ما توي اين هواي گرم زحمت ميكشه.ولي باز هم با اين خستگيش دوسسستت داره.    .بابايي دوست دارم  از سكوت پر صدام ميگم خسته نباشي خيلي باباي با محبتي دارم . ...
31 تير 1391